شنبه ۲۷ اردیبهشت ۰۴

رمز حروف واژه بسيج

دانلود پايان نامه، مقاله و پروژه

رمز حروف واژه بسيج

۲ بازديد

ب بسيج؛

بنده اي بيدار دلم و بينشم را با برهان و بيّنه آراسته ام.

از بهتان بيزارم؛ از بلاهت، به دور، و از بيهودگي، بري.

برنامه ام بر افراشتن بيرق بقية اللّه و براندازي باطل است.

برآنم كه خدا را بندگي كنم؛ نه از بيم بلا، و نه به بهانه بهشت.

بنده بارگاه بي نياز بي همتايم و برخوردار از بحر بي كران بخشايش.

بسان بلبل بيدل، در باغ و بستان، بيتوته مي كنم، تا بعثت بهار را به بني آدم، بشارت دهم.

س بسيج؛

سالك سبيل سدادم و سبكبار، تا ساحل سعادت، در سفر.

با سعايت و سخن چيني، سر ستيز دارم و سرمايه سركشي و سرمستي را در سرشت و سريره ام، سوزانده ام.

سر سپرده ساحت سيّدالسّاجدينم و هر سپيده دم، در سرزمين سبز سحر، با سجده اي سرخ، سرافراز و سپيدروي مي مانم.

با سياهي و ستم، سر سازش ندارم و سلحشورانه در سيماي سربه داران، سبيل ستم گري را بر سلطانان سفاك، سد مي كنم.

ساكت و ساده، در سايه سار سبز سنت سيّدالمرسلين، با سراج سلوك، از سفره سوره هاي قرآن صد سبد ستاره مي چينم، تا سجاده ام سرشار از سوسن و سنبل شود.

ساليان، با سيل سرشك، سوار بر سمند سكوت در سرزمين سپيده، با سَحرخيزان، سير مي كنم، تا سوسويي از سلامت و صلاح را بر سبزه زار سينه ام، به يادگار بگذارند.

+ي بسيج

يگانه گويي يزدان پَرَستم و يكتادلي يك رنگ.

يك باره از يمين و يسار، بر يزيديان يغماگر و ياغيان ياوه گو، يورش مي برم

و يوم اللّه مي آفرينم. يادگار يحيي و يوسف و يونس و يعقوبم، و يادآور يوم البعث.

+ج بسيج؛

جانباز جبهه جنگم و جلودار جهاد با جباران و جائران.

از جرم و جنايت جدايم و جنجال و جدل را، جايز نمي دانم.

در جذبه جان آفرين، اسير جنونم، تا جرعه اي جاري جمال بنوشم.

جعفري كيشم و در جرگه جمعيت ايران جلسه جماعت و جمعه به جا مي آورم.

جوينده جلوه جمال جانان در جمارانم؛ نه در جبالِ «جابلقا» و «جابلسا» و نه در جزيره خضرا.

با جمشيديان و جالوتيان در جدالم و برآنم كه پرچم جمهوري اسلامي ايران را در جميع جهات به جنبش درآورم.




تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد