شنبه ۲۷ اردیبهشت ۰۴

اشعار فريدون مشيري

دانلود پايان نامه، مقاله و پروژه

اشعار فريدون مشيري

۲ بازديد
 ياد من باشد فردا دم صبح
جور ديگر باشم
بد نگويم به هوا،  آب ، زمين
مهربان باشم،  با مردم شهر
و فراموش كنم،  هر چه گذشت
خانه ي دل،  بتكانم ازغم
و به دستمالي از جنس گذشت ،
بزدايم ديگر،تار كدورت، از دل
مشت را باز كنم، تا كه دستي گردد
و به لبخندي خوش
دست در دست زمان بگذارم

ياد من باشد فردا دم صبح
به نسيم از سر صدق، سلامي بدهم
و به انگشت نخي خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگي شيرين است، زندگي بايد كرد
گرچه دير است ولي
كاسه اي آب به پشت سر لبخند بريزم ،شايد
به سلامت ز سفر برگردد
بذر اميد بكارم، در دل
لحظه را در يابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهرباني  خودم، عرضه كنم
يك بغل عشق از آنجا بخرم

ياد من باشد فردا حتما
به سلامي، دل همسايه ي خود شاد كنم
بگذرم از سر تقصير رفيق ، بنشينم دم در
چشم بر كوچه بدوزم با شوق
تا كه شايد برسد همسفري ، ببرد اين دل مارا با خود
و بدانم ديگر قهر هم چيز بديست

ياد من باشد فردا حتما
باور اين را بكنم، كه دگر فرصت نيست
و بدانم كه اگر دير كنم ،مهلتي نيست مرا
و بدانم كه شبي خواهم رفت
و شبي هست، كه نيست، پس از آن فردايي

ياد من باشد
باز اگر فردا، غفلت كردم
آخرين لحظه ي از فردا شب ،
من به خود باز بگويم
اين را
مهربان باشم با مردم شهر
و فراموش كنم هر چه گذشت......ـ

فريدون مشيري

تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد