شنبه ۲۰ اردیبهشت ۰۴

داستان مصور همكاري در جنگل

دانلود پايان نامه، مقاله و پروژه

داستان مصور همكاري در جنگل

۳ بازديد

همكاري در جنگل

داستان همكاري

يكي بود يكي نبود

غير از خدا ي مهربان ، در يك جنگل سرسبز ، كنار يك بركه ي پر از آب ، خرگوش كوچولويي در كلبه اي چوبي  زندگي مي كرد .

خرگوش كوچولو دوستان زيادي داشت كه هر روز براي آشاميدن آب كنار بركه مي آمدند و همان جا با هم بازي مي كردند .

خانم خرگوشي ني مي زد و دوستانش شادي مي كردند .

داستان همكاري (1)

يك روز كه آن ها تصميم گرفتند كه به پاي درخت بلوط داخل جنگل بروند و بازي كنند ، ناگهان ابر آسمان را پوشاند و باران تندي شروع به باريدن كرد .

خرگوش كوچولو و دوستانش خودشان را زير برگ و شاخه ي درختان قايم كردند .

طوفان آن قدر شديد بود كه كلبه ي چوبي خرگوش كوچولو را خراب كرد و با خود برد .

داستان همكاري (2)

وقتي كه خرگوش كوچولو برگشت خيلي ناراحت شد وبا صداي بلند گريه كرد .

زيرا حالا خانه اي نداشت كه در آن استراحت كند .

گنجشكي كه از آن جا مي گدشت صداي گريه خرگوش كوچولو را شنيد و وقتي كه ديد طوفان خانه ي خرگوش را با خود برده است ناراحت شد و پر زد و رفت .

او به دوستان خرگوش كوچولو اين خبر را رساند .

داستان همكاري (3)

چيزي نگدشت كه همه ي دوستان خرگوش كوچولو دور او جمع شدند .

آن ها با هم يك تصميم قشنگ گرفتند .

داستان همكاري (4)

خرسي و آقا سگه به جنگل رفتند و چوب آوردند .

آن ها چوب را با هم ارّه كردند .

داستان همكاري (5)

آقا ميمونه هم رفت و از خانه چكش آورد .

داستان همكاري (6)

سنجابك هم با خودش ميخ آورد .

داستان همكاري (7)

آن ها با كمك هم يك كلبه ي زيبا براي خرگوش كوچولو ساختند .

داستان همكاري (8)

خرگوشك هم داخل كلبه را رنگ آميزي كرد .

داستان همكاري (9)

طولي نكشيد كه يك كلبه ي زيبا براي خرگوش كوچولو آماده شد .

داستان همكاري (10)

همه ي آن ها خوش حال بودند . خرگوش كوچولو هم خيلي خوش حال بود .

باز مثل هميشه خانم خرگوشي ني مي زد و بقِيّه شادي مي كردند .

آن ها با كمك و همكاري توانستند اشك هاي را از روي لپ قشنگ خرگوش كوچولو پاك كنند و برايش يك كلبه ي چوبي زيبا بسازند .



تا كنون نظري ثبت نشده است
امکان ارسال نظر برای مطلب فوق وجود ندارد