

دبيركل حزبالله در سخنراني اخيرخود از سردار شهادت طلبان لبنان سخن گفت و عمليات او را پايه گذاري پيروزيهاي مقاومت لبنان بر دشمنان خواند.
سيد حسن نصرالله دبيركل حزبالله لبنان بار ديگر در سخنراني خود كه به مناسبت هفتمين روز از ايام عاشوراي حسيني ايراد كرد، از احمد قصير به عنوان سردار شهادتطلبان نام برده و به تمجيد از اقدام بزرگ وي پرداخت. وي كه در تقارن ايام عزاداري حسيني با روز شهيد در لبنان بياناتش را به دو بخش مذهبي و صبحت در مورد عمليات بزرگ احمد القصير تقسيم كرده بود، عمليات شهادت طلبانه وي را آغاز پيروزيهاي مقاومت اسلامي در لبنان دانست و تاكيد كرد كه اين عمليات شهادتطلبانه بيشترين خسارتها را به رژيم اشغالگر وارد كرد و بيش از 120 افسر و نظامي ارتش اسرائيل را كشت و مبناي عمليات استشهادي را در لبنان پايه گذاري كرد.
در اين گزارش بر آن شدهايم تا ابعاد زندگي احمد القصير و عمليات بزرگ وي را بررسي كنيم:
شهيد احمد جعفر قصير، در 1346در خانواده¬اي مذهبي در روستاي دير قانون النهر شهر صور لبنان به دنيا آمد. او كه در دامان پرمهر مادر و پدر بزرگ شده بود، عشق به اسلام و دشمني با كفار، زورگويان و استعمارگران را در جامعه آشوبزده و اشغال شده لبنان به درستي آموخت و ياد گرفت كه همواره با استعمارگران و صهيونيستهاي اشغالگر در ستيز باشد. احمد تا سه سالگي به همراه خانوادهاش در عربستان و ليبي بود. پدرش، مغازه كوچكى داشت كه در آن ميوه و ترهبار مىفروخت و از اين راه، هزينه خانواده خود را به دست ميآورد. احمد نيز در كارهاى مغازه به پدر كمك ميكرد، تا از اين راه بر درآمد خانواده بيفزايد.
وي در آغاز دوران جوانى، چند ماهى براي كار به حجاز در عربستان سفر كرد و با دلگرمي دوستان و همكارى آنان، به كار خريد و فروش ابزار بهداشتى پرداخت، اما با تجاوز رژيم صهيونيستي به جنوب لبنان به كشور خود بازگشت. مغازه كوچك پدر در لبنان بيشترين ارزش را براى او داشت. وي با فرا گرفتن آموزش هاي نظامي در لبنان بعد از اشغال بخشي از خاك لبنان، با دوستانش گروههاى پايداري محلى را پايه گذاري كردند. زد و خوردهاى كوچه به كوچه با نيروهاى اسرائيلى و حمله و شبيخون به پايگاههاي نظامى صهيونيستها در زمره فعاليتهاى روزانه احمد و دوستانش بود، اما آنها به زودي دريافتند كه با چند شبيخون كوچك نميتوان دشمن اسرائيلي را از لبنان بيرون كرد، به اين ترتيب بود كه با راهنماييهاي يكي از دوستان خود طرحي نو در انداخت.
عمليات بيسابقه
در صبح روز 11 نوامبر 1982 (آبان ماه 1361) احمد قصير بعد از نماز صبح سوار پژوي 504 خودش شد و از ولايت پدرياش ديرقانون النهر خارج و به سمت صور به راه افتاد، جوان كم سن و سالي بود، اما افكاري بلند در سر داشت، مي خواست كاري جاودانه انجام دهد و شجره مقدسي را پايه گذاري كند كه تا سالها و دهه ها بعد بتواند خار چشم دشمن صهيونيستي باشد.
ساعت 7 صبح روز پنجشنبه 11 نوامبر سال 1982ميلادي صداي انفجار مهيبي در مقر فرماندهان نظامي ارتش رژيم صهيونيستي واقع در جنوب لبنان به گوش رسيد كه آتش و دود غليظي منطقه را فرا گرفت. چند روز بعد روزنامههاي رژيم صهيونيستي آمار اين عمليات شهادت طلبانه را 141 كشته و 10 مفقود اعلام كردند. مقامات اين رژيم در ميان حيرت به تحليل هاي مختلف نظامي در اين خصوص پرداختند و در نهايت اين روز به عنوان بزرگترين روز اندوه در سرزمينهاي اشغالي نامگذاري شد.
سيد حسن نصرالله دبيركل حزبالله لبنان كه در آن زمان از سران اين حزب بود، 3 سال بعد از آن حادثه يعني در سال 1985 ميلادي در مراسم گراميداشت ياد شهداي مقاومت در منطقه دير قانون النهر زادگاه احمد قصير پرده از راز اين عمليات برداشت و همه فهميدند كه چگونه اين شهيد 19 ساله سوار بر ماشين پژوي بمب گذاري شده خود مقر ساختماني كه دفاتر مربوط به اطلاعات رژيم صهيونيستي و مقر يگان وابسته به سران اين رژيم در جنوب و همچنين استراحتگاه افسران و درجه داران نظامي اين رژيم بود را منفجر كرد.
احمد قصير 11 نوامبر را به روز سياه در طول تاريخ رژيم صهيونيستي تبديل كرد و اولين و مهمترين عمليات شهادت طلبانه را عليه رژيم صهيونيستي انجام داد. اين عمليات سرآغاز عملياتهاي شهادتطلبانه عليه رژيم صهيونيستي بود كه به عنوان روز شهيد نام گذاري شد و مقدمات پيروزي هاي مقاومت اسلامي در سالهاي 2000 و 2006 را رقم زد.
شرط احمد قصير براي انجام عمليات شهادت طلبانه
دوستي كه احمد قصير را براي عمليات استشهادي به حزب الله معرفي كرده بود، مسئول جمع آوري مواد منفجره و آماده سازي خودروي سفيد رنگ پژو 504 احمد قصير شد. احمد قصير در اولين گفتگويي كه در اين باره با رهبران حزب الله از جمله سيد حسن نصرالله، دبير كل كنوني حزب انجام داد، اعلام كرد كه تنها شرط او براي انجام اين عمليات بزرگ تعيين زمان (روز و ساعت) اجراي عمليات توسط خودش بود.
اين شرط پذيرفته ميشود تا خودرو آماده شود. دوست احمد قصير پس از آماده كردن خودرو و جا سازي مواد منفجره به شهيد قصير ميگويد كه تصميم حزب تغيير كرده و او [دوست احمد قصير] بايد عمليات را به اجرا بگذارد كه با مخالفت شديد احمد مواجه ميشود. وي با بهانه كردن خودرو و اين كه مالكيت خودرو از آن اوست، سران حزب الله را در معذوريت شرعي مي گذارد و با موافقت يكي از رهبران حزب الله خودروي بمب گذاري شده در اختيار او قرار ميگيرد.
قصير براي تعيين ساعت و روز عمليات سه روز متوالي استخاره ميكند، اما هر بار استخاره بد مي آيد، به گونهاي كه مسئولان حزبالله گمان ميكنند كه وي در انجام عمليات مردد شده است، لذا تصميم به تعويض او با فرد ديگري ميگيرند، اما بالاخره براي بار چهارم و در يك روز باراني و در حالي كه باران به شدت ميباريد استخاره خوب ميآيد و بامداد يازدهم نوامبر احمد قصير به طرف مقر صهيونيستها به راه ميافتد.
يكي از شاهدان عيني ميگويد كه بين ساعت شش و نيم تا هفت صبح پژوي احمد قصير چندين بار طول خيابان را طي كرده و دوباره باز ميگردد. بعدها مشخص شد كه علت آن همه تردد و رفت و آمدهاي قصير در خيابان پيش از انجام عمليات براي چه بوده، در واقع در آن ساعت هر لحظه بر شدت باران افزوده ميشده و همين موضوع صهيونيستهايي را كه خارج از ساختمان بودند، وادار ميكند براي در امان ماندن از باران به داخل آن ساختمان هشت طبقه محل استقرار خود بروند و شهيد منتظر بوده تا تعداد بيشتري از آنها وارد ساختمان شوند.
پس از اين كه احمد قصير اطمينان حاصل مي كند كه اكثر قريب به اتفاق صهيونيستها براي فرار از باران به ساختمان پناه بردهاند، ماشين خود را روشن كرده و با آخرين سرعت خود را به طبقه اول ساختمان ميكوبد تا در عرض تنها چند ثانيه تمامي ساختمان به تلي از خاكستر تبديل شده و بنا بر برخي آمارهاي بر اثر اين عمليات استشهادي تا 151 صهيونيست به هلاكت برسند كه جنازه هاي 10 نفر از آنها هرگز پيدا نشد.
احمد قصير 11 نوامبر را به روز سياه در طول تاريخ رژيم صهيونيستي تبديل كرد و اولين و مهمترين عمليات شهادت طلبانه را عليه رژيم صهيونيستي انجام داد. اين عمليات سرآغاز عملياتهاي شهادتطلبانه عليه رژيم صهيونيستي بود كه به عنوان روز شهيد نام گذاري شد و مقدمات پيروزي هاي مقاومت اسلامي در سالهاي 2000 و 2006 را رقم زد.
به اين ترتيب اولين و بزرگترين عمليات استشهادي مقاومت اسلامي عليه رژيم صهيونيستي انجام شد، دبيركل حزبالله او را "سردار شهادت طلبان " لقب داد، حزبالله همه ساله مراسم بزرگداشتي در سالروز اين عمليات استشهادي برگزار ميكند و سيد حسن نصرالله دبيركل حزب الله نيز در اين مراسم سخنراني ميكند.
آهنگ با كيفيت ۳۲۰ MP3
Golshifteh Farahani – Yaar
Steve Shehan Ft. Golshifteh Farahani
آهنگ با كيفيت ۱۲۸ MP3
Golshifteh Farahani – Yaar
Steve Shehan Ft. Golshifteh Farahani
آهنگ با كيفيت OGG
Golshifteh Farahani – Yaar
Steve Shehan Ft. Golshifteh Farahani
آدرس جديد مهين موزيك , آلبوم جديد گلشيفته فراهاني , آهنگ جديد گلشيفته فراهاني , آهنگ گلشيفته فراهاني به نام يار و Oracle , آهنگ گلشيفته فراهاني يار و Oracle , دانلود آهنگ جديد , دانلود آهنگ جديد و بسيار زيباي گلشيفته فراهاني به نام يار و Oracle , دانلود آهنگ جديد گلشيفته فراهاني , دانلود آهنگ جديد گلشيفته فراهاني يار و Oracle , دانلود آهنگ جديد يار و Oracle , دانلود آهنگ گلشيفته فراهاني به نام يار و Oracle , دانلود آهنگ يار و Oracle , دانلود آهنگ يار و Oracle با صداي گلشيفته فراهاني , مهين موزيك , موزيك ويدئو يار و Oracle با صداي گلشيفته فراهاني , كد پيشواز گلشيفته فراهاني , گلشيفته فراهاني به نام يار و Oracle , گلشيفته فراهاني يار و Oracle

AVI / 20MB / 133 Part / دانلود 133 قسمت فيلم آموزشي
Violon Master
AVI / 2GB / دانلود بصورت يكجا فايل زيپ
Violon Master
اتومبيل چارلز دوريا ي آمريكايي در سال 1892 ميلادي
اتومبيل برقي مورين آمريكايي در سال 1892 ميلادي
اتومبيل گازوئيلي كرپ آلماني در سال 1894 ميلادي
اژدر ساده بوشنل آمريكايي در سال 1876 ميلادي
اژدر هدايت شونده برنان انگليسي در سال 1876 ميلادي
اسپكترسكوپ ( طيف نما ) كرشف و بونسن آلماني در سال 1859 ميلادي
اشعه ي ايكس رونتگن آلماني در سال 1859 ميلادي
الكتروموتور الكساندرسون و ادوارد آمريكايي در سال 1939 ميلادي
باروت بي دود فلارتي آمريكايي در سال 1921 ميلادي
بالن ( براي پرواز ) مون گل فيه فرانسوي در سال 1782 ميلادي
برق گير فرانكلين آمريكايي در سال 1752 ميلادي
بلندگو رايس كوك آمريكايي در سال 1924 ميلادي
بمب ( اوليه ) اونگه سوئدي در سال 1903 ميلادي
پاندول ( آونك ) گاليله ي ايتاليايي در سال 1581 ميلادي
پيانو كريستو فوري ايتاليايي در سال 1709 ميلادي
پيل الكتريكي ولتا ايتاليايي در سال 1800 ميلادي
تجزيه و تقطير نفت دوار آمريكايي در سال 1791 ميلادي
توربين آبي فرانسيس آمريكايي در سال 1849 ميلادي
توربين بخار پارسون انگليسي در سال 1884 ميلادي
تانك سونپتن انگليسي در سال 1914 ميلادي
تلگراف ابتدايي مورس آمريكايي در سال 1832 ميلادي
تلگراف چند طرفه اديسن آمريكايي در سال 1874 ميلادي
تلگراف بي سيم ماركُني ايتاليايي در سال 1896 ميلادي
تلفن گراهام بل آمريكايي در سال 1876 ميلادي
تلسكوپ گاليله ي ايتاليايي در سال 1609 ميلادي
تلسكوپ نجومي كپلر آلماني در سال 1611 ميلادي
تلويزيون برد اسكاتلندي و فون آردن آلماني در سال 1868 ميلادي
ترانسفورموتور استانلي آمريكايي در سال 1885 ميلادي
تراكتور هالت آمريكايي در سال 1900 ميلادي
چاپ گوتنبرگ آلماني در سال 1450 ميلادي
چرخ خياطي تيمونيد فرانسوي در سال 1830 ميلادي
دماسنج ( اوليه ) گاليله ي ايتاليايي در سال 1593 ميلادي
دماسنج ( فارنهايت ) فارنهايت آلماني در سال 1714 ميلادي
دماسنج ( سانتي گراد ) سلسيوس سوئدي در اوايل قرن 18 ميلادي
دوچرخه مك ميلان اسكاتلندي در سال 1842 ميلادي
دوچرخه ( امروزي ) پوپ آمريكايي در سال 1886 ميلادي
دوربين سينما اديسون آمريكايي در سال 1893 ميلادي
دينامو الكتريكي گرام بلژيكي در سال 1870 ميلادي
ديناميت آلفرد نوبل سوئدي در سال 1866 ميلادي
راديو ماركُني ايتاليايي در سال 1895 ميلادي
رادار تيلور و يونگ آمريكايي در سال 1922 ميلادي
زير دريايي هالند آمريكايي در سال 1891 ميلادي
سيمان پرتلند آسپ دين انگليسي در سال 1845 ميلادي
شير خشك بردن آمريكايي در سال 1856 ميلادي
عكاسي ( كاغذ ) سيكلاند آمريكايي در سال 1829 ميلادي
عكس رنگي ليسمان فرانسوي در سال 1891 ميلادي
فرستنده ي راديو ارل تري آمريكايي در سال 1900 ميلادي
فشارسنج تريچلي ايتاليايي در سال 1643 ميلادي
قلم خودنويس واترمن آمريكايي در سال 1884 ميلادي
كشتي بخار ژوفرو فرانسوي در سال 1783 ميلادي
كبريت جان واگر انگليسي در سال 1827 ميلادي
كنتور برق فلت آمريكايي در سال 1877 ميلادي
كوره ي ذوب آهن زيمنس آلماني در سال 1861 ميلادي
كشتي هوايي ژيفار فرانسوي در سال 1952 ميلادي
گوشي پزشكي لانه ي فرانسوي در سال 1819 ميلادي
گرامافون برليز آمريكايي در سال 1887 ميلادي
گراور سازي آيوز آمريكايي در سال 1893 ميلادي
لاستيك دوچرخه دنلپ ايرلندي در سال 1889 ميلادي
لامپ برقي اديسون آمريكايي در سال 1879 ميلادي
لامپ راديو لانگ تور آمريكايي در سال 1913 ميلادي
لوكوموتيو جورج استيونسون انگليسي در سال 1829 ميلادي
ماشين حساب پاسكال فرانسوي در سال 1642 ميلادي
ماشين تحرير ميستر هورفر اتريشي در سال 1864 ميلادي
ماشين نساجي كلريت رايت انگليسي در سال 1785 ميلادي
ماشين يخ سازي گويل آمريكايي در سال 1951 ميلادي
ماشين بخار جيمز وات انگليسي در قرن 18 ميلادي
مسلسل كاتلينگ آمريكايي در سال 1861 ميلادي
موشك روبرت گدارد آمريكايي در سال 1929 ميلادي
ميكروفون برليز آمريكايي در سال 1877 ميلادي
ميكروسكوپ ليون هوك هلندي در قرن 16 ميلادي
موتور برقي تسلا ي آمريكايي در سال 1889 ميلادي
موتور سيكلت دايملر آلماني در سال 1895 ميلادي
موتور با استارت برقي بنز آلماني در سال 1880 ميلادي
موتور ديزل ديزل آلماني در سال 1795 ميلادي
هواپيما برادران رايت آمريكايي در سال 1903 ميلادي
هليكوپتر برتان انگليسي در سال 1916 ميلادي
هليكوپتر ( تكميلي ) سيكورسكي آمريكايي در سال 1939 ميلادي
هواپيماي جت ويتل آمريكايي در سال 1930 ميلادي
ا

شكنجه، آدم ربايي شده است اما وكلاي مدافع وي در جلسه دادگاه با عنوان كردن سن كم از وي دفاع كردند.دادگاه وي با حضور خانواده هاي قرباني برگزار شد و وي به ۴۰ سال زندان محكوم گرديد.پليس با انجام آزمايش DNA و جسدي كه پس از يك سال در نزديكي يك بزرگراه كشف كرد توانست DNA آيستين را روي لباس جسيكا ثابت كند.
زني كه ماشين حساب را ساخت
آدا بيرون، يكي از مهمترين چهرهها و شخصيتهاي درخشان در تاريخ كامپيوتر است.
او در ۱۰ دسامبر ۱۸۱۵ به دنيا آمد. او دختر يك شاعر روشنفكر به نام لرد بيرون بود. ۵ هفته بعد از تولد آدا مادرش از پدرش جدا شد، چون ميخواست دخترش را طوري تربيت كند كه يك رياضيدان يا دانشمند شود و از اينكه او مانند پدرش شاعر شود وحشت داشت. از اينرو بر مبناي تعليمات او، آدا نتوانست استعدادهاي شاعري را بروز دهد و طبق آرزوي مادرش سعي كرد يك تحليلگر و رياضيدان بشود.
اما در ۳۰ سالگي نامهاي به مادرش نوشت و در آن گفت: «اگرچه نميخواهي من از شعر چيزي بدانم اما آيا ميتواني جلوي علاقه من به علم ادبيات را بگيري؟ براي يادگيري رياضيات، قوه تخيل و درك استعارهها لازم است و اين چيزي است كه از طريق آشنايي با شعر و ادبيات، پرورش مييابد و تو آن را از من دريغ كردهاي». در هر حال در سن ۱۷ سالگي بود كه آدا با مري سامرويل آشنا شد.
او يك زن مشهور مترجم بود كه كتابهاي درسي را براي كمبريج ترجمه ميكرد، از طريق اين آشنايي بود كه آدا به رياضيات علاقهمند شد و در اين زمينه به تحصيل پرداخت.
او خلاقيتهاي زيادي از خود نشان داد و ايدههاي بكري در رابطه با ماشين حساب و ديگر ماشينهاي تحليلگر داشت. او در ۱۸۴۳ ازدواج كرد و در حاليكه ۳ كودك زير ۸ سال داشت، شروع به ترجمه تحقيقات دانشمندان ساير كشورها كرد و ايدههاي خود را نيز به آنها اضافه كرد.
او اين ترجمهها و ايدههاي خودش را براي يك دانشمند فرستاد و او را شگفت زده كرد. بابيج از آدا دعوت كرد كه در پروژههاي او همكاري كند. به اين ترتيب آنها شروع كردند به ساخت ماشين حسابي كه هم موسيقي پخش كند، هم كار طراحي انجام دهد و هم محاسبه كند.
امروز بسياري از ايدههاي آدا در طراحي نرمافزارهاي كامپيوتري به كار ميرود و يك زبان برنامهنويسي نيز در آمريكا به افتخار او «آدا» نامگذاري شده است.
ايستادهام توي صف ساندويچي كه ناهار امروزم را سرپايي و در اسرع وقت بخورم و برگردم شركت. از مواقعي كه خوردن، فقط براي سير شدن است و قرار نيست از آن چيزي كه ميجوي و ميبلعي لذت ببري، بيزارم. به اعتقاد من حتي وقتي درب باك ماشين را باز ميكني تا معدهاش را از بنزين پر كني، ماشين چنان لذتي ميبرد و چنان كيفي ميكند كه اگر ميتوانست چيزي بگويد، حداقلش يك “آخيش!” يا “به به!” بود. حالا من ايستادهام توي صف ساندويچي، فقط براي اين كه خودم را سير كنم و بدون آخيش و به به برگردم سر كارم…
نوبتم كه ميشود فروشنده با لبخندي كه صورتش را دوست داشتني كرده سفارش غذا را ميگيرد و بدون آن كه قبضي دستم بدهد ميرود سراغ نفر بعدي.ميايستم كنار، زير سايهء يك درخت و به جمعيتي كه جلوي اين اغذيه فروشي كوچك جمع شدهاند نگاه ميكنم، كه آيا اينها هم مثل من فقط براي سير شدن آمدهاند يا واقعا از خوردن يك ساندويچ معمولي لذت ميبرند. آقاي فروشندهء خندان صدايم ميكنم و غذايم را ميدهد، بدون آن كه حرفي از پول بزند.
با عجله غذا را، سرپا و زير همان درخت، ميخورم. انگار كه قرار است برگردم شركت و شاتل هوا كنم، انگار كه اگر چند دقيقه دير برسم كل پروژههاي اين مملكت از خواب بيدار و بعدش به اغما ميروند.
ميروم روبروي آقاي فروشندهء خندان كه در آن شلوغي فهرست غذا به همراه اضافاتي كه خوردهام را به خاطر سپرده است. ميشود ٧٢٠٠ تومان.
يك ١٠ هزار توماني ميدهم و منتظر باقي پولم ميشوم.
٣٠٠٠ هزار تومان بر ميگرداند. ميگويم ٢٠٠ توماني ندارم.
ميگويد اندازهء ٢٠٠ تومان لبخند بزن! خندهام ميگيرد.
خندهاش ميگيرد و ميگويد: “اين كه بيشتر شد… حالا من ١٠٠ به شما بدهكارم!”
تشكر و خداحافظي ميكنم و موقع رفتن با او دست ميدهم.
انگار هنوز هم از اين آدمها پيدا ميشوند، آدمهايي كه هنوز معتقدند لبخند زدن زيبا و لبخند گرفتن ارزشمند است.
لبخند زنان دستانم را ميكنم توي جيبم و آهسته به سمت شركت بر ميگردم و توي راه بازگشت آرام زير لب ميگويم:
“آخيش! به به!”
حالا حساب كنيد چقدر به هم بدهكاريم؟